بعد از حمله افغانها به ایران و تصرف اصفهان و فرارکردن شاه صفوی، همه کمکم فهمیدند که طومار صفویه امروز و فردا پیچیده خواهد شد و مثل بقیه سلسلههای پادشاهی به تاریخ میپیوندد که همینطور هم شد.
آنطور که نقل میکنند سال ۱۱۱۴ خورشیدی نادرقلی میرزا در دشتمغان و شورایی که در آنجا تشکیل شد، تبدیل شد به نادرشاه افشار و از آن روز به بعد سلسله جدید افشاریه در ایران تشکیل شد.
خیلی کاری نداریم که نادرشاه قبل از به تخت نشستن سردارسپاه شاهتهماسب صفوی بود و افغانها را از کشور بیرون کرد، یا اینکه در دوران پادشاهیاش، مدام به اینطرف و آنطرف لشکر میکشید و کشورگشایی میکرد؛ که نمونه بارز و مشهورش نبرد کرنال و تصرف هند است و به غنیمتگرفتن کوه و دریای نور که البته یکی از آنها به لطف پهلویها بر روی تاج ملکه انگلستان است.
اما اگر میپرسید که چرا در گزارش مربوط به وقف سراغ نادرشاه رفتهایم و داریم دوباره زندگیاش را روی دایره میریزیم و اصلا این آدم چه ربطی با وقف دارد، باید بگوییم نادرشاه افشار، هم بهدلیل بلاهایی که سر موقوفات مردم در سالهای سلطنتش آورده به این متن و گزارش ربط دارد و هم بهدلیل وقفهای ریز و درشتی که برای آرامگاهش از خودش بر جا گذاشته است.
وصله بیدین و ایمانبودن خیلی به نادرشاه افشار نمیچسبد. دستکم تاریخ و روایتهایی که وجود دارد این جریان را به ما ثابت میکند.
نوشتهاند که او هر وقت از مشهد برای جنگ خارج میشد ابتدا به زیارت امام رضا (ع) میرفت و از روح بزرگ او برای فتح و ظفر استمداد میخواست و زمانی که وارد مشهد میشد از گرد راه به پایبوس آن حضرت میشتافت و لشکریانش را نیز به این امر ترغیب میکرد.
کلی خرج تعمیرات حرم امام رضا (ع) و امام علی (ع) کرد و ایوانهای این ۲ روضه منوره را دستور داد که طلاکاری کنند. سنگآب سقاخانه اسماعیل طلایی حرم امام رضا (ع) هم یکی دیگر از پیشکشیهای او به آستان قدس است.
اما نادرشاه افشار یکجورهایی جمع اضداد است. از یکطرف هرچه مال و اموال و زمین دارد وقف میکند و از طرف دیگر دستور میدهد که تعداد زیادی از اراضی موقوفه را از مردم بگیرند و بهعنوان املاک خالصه در دفتر «رقبات نادری» ثبت کنند.
میگویند زمانی که وارد قزوین شد، دستور داد که همه موقوفات در دفتر مخصوص ثبت شود؛ در این دوره تعدادی از واقفان و متولیان به دلیل موافقتنکردن با فرمان نادرشاه، وقفیبودن املاک تحت تولیت خود را انکار و برای جلوگیری از تصرف دولت نادرشاه به نام خود ثبت کردند.
به همین دلیل از این زمان قداست موقوفه در ایران از بین رفت و کمر «وقف» طوری شکست. اما تصرف موقوفات چطور باعث شد که دیگر مردم عطای وقفکردن را به لقایش ببخشند.
یک دلیل خیلی ساده دارد؛ آنهایی که تا قبل از این جریان مال و اموالشان را برای امور آموزشی و مذهبی و عامالمنفعه وقف میکردند و بار سنگینی را از روی دوش دولتها برای هزینهکرد در این بخشها برمیداشتند، با این اتفاقها اگر گردنش را هم میزدند، بعید بود که تن به وقف بدهند، چون داشتند به چشم میدیدند که چه بلایی سر موقوفاتشان میآید و مثلا اجاره حمامی که وقف فلان مدرسه کردهاند، دارد خرج خورد و خوراک نظامیهایی میشود که میخواهند به هند حمله کنند.
در واقع نادرشاه موقوفات مردم را در آن دفتر مخصوص ثبت و ضبط کرد که عوایدش را خرج لشکرکشیهایش به اینکشور و آن کشور و به تعبیر خود گسترش اسلام واقعی کند.
از روزگار گذشته گفتهاند عیب میجمله چو گفتی هنرش نیز بگو. نادرشاه افشار با وجود همه بلاهایی که سر موقوفات مردم آورد، خودش کلی از مال و اموالش را وقف کرد.
البته برای آرامگاهش. وقفنامهای به تاریخ ماه محرمالحرام سال ۱۱۴۵ هجری قمری که اصل آن در بخش مخطوطات کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی نگهداری میشود و رونوشتی از آن در کتاب خطی، کتابچه موقوفات آستان قدس رضوی معروف به کتابچه منجمباشی درج شده است.
محمدحسین قدوسی عکس و قسمتهایی از این وقفنامه را در کتاب نادرنامه آورده است. آنطور که در این وقفنامه آمده است، نادر بخش زیادی از مزارع و اراضیای که در روستای دهشک توس داشته که گویا نیمی از روستا را فرامیگرفته است، به اضافه ۲۲۰ دکان در بازار در بهترین نقطهاش وقف کرده است.
البته شاه افشار در متن وقفش ذکر کرده که همه اینچیزهایی را که دارد وقف میکند، از پول حلال خریده و حاصل عرق جبینش است و از کیسه خلیفه نبخشیده است.
اولین موضوعی که نادر درباره عواید موقوفاتش دستور داده، سقاخانه اسماعیل طلایی صحن انقلاب است. در وقفنامه آمده است که ۲ نفر هر روز با یک گاری دو اسبه از طرق برای سقاخانه آب بیاورند و در فصل گرما اگر نیاز بود اقدام به خرید یخ کنند.
جیره و مواجب این ۲ نفر را هم گفته که از درآمد مزرعه دهشک بدهند. حتی اگر اسبهایشان مردند یا پیر شدند، از همان پول مزرعه ۲ اسب جوان و تندرو و سرحال خریداری شود.
بعد از این نادر هرچه وقف کرده، برای آرامگاه خودش است و جالب است بدانید که برخی از اینکارها در زمان زندهبودن نادر هم انجام شده است. مثلا قاریان و حافظان قرآن هر روز میآمدند و برای قبری که در آینده قرار بود شاه افشار را در آن بخوابانند، قرآن میخواندند.
بگذارید برویم سر وقت وقفنامه نادرشاه و ببینیم که قرار بوده است از درآمد موقوفاتش برای آرامگاه او چه کارهایی انجام شود؟
اول از همه دستور داده که از ۲۵۰ تومان درآمد موقوفهاش، حدود ۵۱ تومانش باید خرج رونق و رسیدگی به آرامگاه، پرداخت حقوق خدمه و باغبانان و مؤذنان و قاریان قرآن شود.
البته تعدادشان خیلی زیاد نبوده است و باغ نادری آن زمان به دستور خود نادر، ۲ حافظ قرآن و ۲ باغبان استخدام کرده بوده است و مؤذنها هم بنابر چیزی که در وقفنامه نوشته، موقع اذان باید میرفتند روی پشتبام و اذان میگفتند.
از همه جالبتر اینکه نادرشاه در وقفنامهاش ذکر کرده است که نیمی از ثواب این قرآنخوانی و اذانگویی نذر فتوحات و پیروزی لشکر او شود و نیمی دیگرش برسد به روح درگذشتگان نزدیکانش و مایه آمرزششان شود.
از آنجا که نادرشاه حواسش به آرامگاه ازپیشساختهاش بوده است، بعد از تمامشدن توصیههایش در رابطه با حقوق خدمه و...، در بند دوم وقفنامهاش مسئله روشنایی و معطرکردن فضای داخلی مقبرهاش را پیش کشیده است و گفته که از محل عواید موقوفاتش ۴ عدد شمع موم اعلا و ۱۰ استار پیه برای چراغ خریداری شود. همچنین ۱۰۰ دینار باید صرف خرید فیتیله و عنبر شود.
حدود۳۰۰ سال پیش، از آنجا که هنوز ادیسون و لامپی نبوده است، غروب نشده، همه کار و کاسبی را جمع میکردند و میرفتند خانه. حتی نقل است که درهای حرم را میبستند، اما آرامگاه نادر گویا شبها هم باز بوده است.
چرا؟ چون در بخشی از وقفنامهاش نوشته است که هر شب ۱۰ سیر روغن چراغ برای روشنایی ۱۶ قندیل ۲ گلدسته، چراغ سقاخانه و در مقبره تهیه کنند. حقوق جناب چراغچی آرامگاه هم که وظیفه داشته هر شب به امور روشنایی مقبره برسد، سالانه ۱۰ تومان و ۴ هزار دینار تبریزی بوده است.
در بنای فعلی آرامگاه هیچ اثری از سقاخانه یا بنایی شبیه آن نیست، اما آنطور که عکسها و شواهد نشان میدهد، اولین آرامگاهی که نادر برای خودش ساخته بوده است، شکل و شمایلی شبیه حرم و بارگاه داشته و سقاخانه هم که یکی از اجزای جدانشدنی مکانهای اینچنینی است. البته که از آن آرامگاه جز یکی دو عکس چیز دیگری باقی نمانده است.
برای همین است که در وقفنامه نادر به قول معروف بودجهای برای رتق و فتق امور سقاخانه آرامگاه کنار گذاشته است. متولیان وقف باید ۱۵۰ دینار تبریزی بهعنوان حقوق و خرج آمدوشد به سقا میدادند تا او برود و از حوض و آبانبار میرزا محمدحسین رضوی آب بردارد و برای سقاخانه باغ نادری بیاورد.
در فصلهای گرم سال هم که مردم نیاز به آب سرد داشتند، باز از محل درآمد ۲۲۰ دکان و مزارع دهک ۱۰ من یخ بخرند.
در وقفنامهای که نادر از خودش بهجا گذاشته است فقط این نوشته نشده که فلان چیز را خرج آرامگاه کنید یا فلان چیز را بخرید. شاه افشار در آخرهای وقفنامهاش بخشی از درآمدهای مزرعه، دکانها و حتی آرامگاهش را به مستمندان و فقیران اختصاص داده است.
طبق چیزهایی که در متن وقفنامه نوشته شده است، متولیان وقف باید هر شب جمعه ۱۵۰۰ دینارتبریزی که جمع سالیانهاش میشود ۷ تومان، نان تازه و داغ بخرند و به فقیران دور و اطراف آرامگاه بدهند.
هر ۵ سال یکبار هم فرش و نمدهای قدیمی، پردههای زربفت را عوض کنند و همه را نو بخرند از همان درآمد موقوفهها. قدیمیها را هم بفروشند و پولش را بین نیازمندان شهر تقسیم کنند.
نادرشاه افشار، اما درآمد و عایدات موقوفاتش را غیر از آرامگاه خودش، وقف مقبره پدر و مادر خودش و شخصی به نام باباعلی بیگ کرده است؛ که در مقابل پنجره فولاد دفن بوده است و گویا برای خودش مقبره و آرامگاهی داشته است.
باباعلی بیگ پدرزن نادر بوده است. نادرشاه زمانی که هنوز به هجدهسالگی نرسیده بود، همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها در آمد.
بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت بابا علی بیگ، حکمران ابیورد بود. هوش و ذکاوت نادرقلی آن روزها باعث میشود که علی بیگ دخترش را به عقد او درآورد و درست موقعی که نادرشاه تصمیم میگیرد برای خودش سلسلهای درست کند و به تخت بنشیند، از هیچ کمکی دریغ نمیکند.
به همین دلیل است که نادرشاه افشار اینقدر احترام برای او قائل است که بخشی از درآمدهای زمینها و دکان هایش را وقف مقبره باباعلی بیگ میکند. به این صورت که هر روز ۹۰۰ دینار تبریزی برای ۶ حافظ قرآن، یکنفر فراش و روشنایی و بخور مقبره شریفه باباعلی باید خرج شود تا در جوار رحمت و غفران حق آرام بگیرد.
البته بعد از بازسازیهای متعدد حرم مطهر در سالهای بعد، مقبره باباعلی بیگ با خاک یکسان شد و دیگر اثری از آن نیست.
اما شاید برایتان سؤال باشد که چه بر سر موقوفات پرشمار نادرشاه آمده و اکنون در چه وضعیتی است؟ آیا هنوز هم از عواید زمینهای مزرعه دهشک و ۲۲۰ دکان بازار چیزی به فقرا و مستمندان داده میشود؟.
اصلا مزارع دهشک و آن ۲۲۰ مغازه وجود خارجی دارند یا اینکه بر اثر بیتوجهی متولیان وقف از بین رفتهاند؟
نادرشاه افشار آنطور که در وقفنامهاش نوشته، تولیت و رسیدگی به امور موقوفاتش را به پسر بزرگش، رضا قلی، واگذار کرده است و بعد از آن هم فرزندان پسر خاندان افشار باید امور وقفهای پدربزرگشان را رتق و فتق میکردند.
رضاقلی را که همه میدانیم نادر در سالهای آخر عمرش چه بلایی بر سرش آورد. از آنجا که میترسید پسرش علیه او شورش کند، هر دو چشمش را کور کرد و بعد از روی کارآمدن علیشاه افشار، کشته شد.
بعد از او پسرش شاهرخ میرزا متولی وقف شد و تا حدود دهه۲۰ تولیت موقوفات بین نوادگان ذکور نادر دست به دست میچرخد و، اما به دلیل دستاندازیهای دولتهای وقت و برخی طمعها، از ۲۲۰ دکان که چیزی باقی نمیماند و هنوز هیچکس نمیداند که آنها اصلا کجای شهر بودهاند یا هستند.
از زمینهای پرشمار مزرعه دهشک هم آنطور که اسناد نشان میدهد، تا سال ۱۳۳۶ که قوامالسلطنه تصمیم میگیرد باغ نادری را از نو بسازد، فقط بخشی در اختیار اداره اوقاف آنزمان بوده است.
در زمان اجرای پروژه ساخت آرامگاه نادرشاه، با تدبیر اتخاذشده در آن زمان و همراهی مسئولان وقت اوقاف درآمد حاصله از اراضی این روستا در طول یک بازه زمانی مشخص، محاسبه میشود و در اختیار انجمن آثار ملی ایران برای هزینه در مصارف ساخت آرامگاه نادرشاه افشار قرار میگیرد که حدود ۲۲ درصد هزینههای ساخت بنای فعلی را تأمین کرده است.
خلاصه اینکه اکنون نه خبری از آن دکانهاست، نه پولی که باید صرف خرید نان برای فقرا و مستمندان شود و نه کسی از درآمد موقوفات نادری خرج سقاخانه اسماعیل طلایی میکند. اما در سالهای اخیر نوادگان نادرشاه افشار، درصدد هستند تا آن چیزی را که از موقوفات نادری باقی مانده است احیا و در جایی خرج کنند که خود نادر سفارش کرده است.